جدول جو
جدول جو

معنی خلاف گو - جستجوی لغت در جدول جو

خلاف گو
(شِ اُ دَ / دِ)
غیرواقعگو. دروغگو. غیرمطابق واقعگو. کاذب:
هر طبع که او خلاف جویست
چون پردۀ کج خلاف گویست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزاف گو
تصویر گزاف گو
لاف زن، پرگو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خَ فِ حَ)
ضد راستی و حقیقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
بازگوکننده خواب. آنکه خواب خود گوید. آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف) ، معبر. خواب گزار. آنکه تعبیر خواب کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
گزاف گوی. گزافه گو. گزافه گوی. لاف زن. بیهوده گوی. خراص. (ملخص اللغات حسن خطیب) : خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدند و پوشیده خنده میزدندی که وی گزافگوی است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
ویشان ز بد گزاف گویان
خود را بسرشک دیده شویان.
نظامی.
زین عقل گزاف گوی پردعوی
بگذار که شب گذشت ای ساقی.
عطار.
رجوع به گزاف گفتن شود
لغت نامه دهخدا
دروغ گویی، ناحق گویی، نقیضه گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوست گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سوسک
فرهنگ گویش مازندرانی
صریح، واضح صحبت کن، بی پرده
دیکشنری اردو به فارسی